کوچه های خیس
حکمت!
واژه ای که همیشه من رو مبهوت خدا میکنه.درگیر روابط پیچیده خلقت میشم و هیچ وقت هم ازش سر در نمیارم. همیشه دیر میفهمم حکمت کار کجا بود.
ماجرایی که هربار اتفاق می افته و هیچ وقت تکراری نمی شه.
اینبار هم درگیرم. درگیرم که چرا ؟ چرا وقتی همه اسباب و لوازم کاری جور هست،کاری که از نظر قواعد ریاضی باید حتما جوابی داشته باشه و به نتیجه برسه نمی رسه؟ انوقت جایی که سه چهارتا مجهول که خوبه مفقود! *وجود داره و عملا هیچ نتیجه ای نباید حاصل بشه براحتی هر چه تمام تر اتفاق می افته و بهترین نتیجه بدست میاد.
و اینجاست که میفهمم مهم نیست که هیچ نداشته باشم تو که بخواهی به همه جا میرسم و اگر نخواهی به جایی نمی رسم حتی اگر به همه لوازمش مجهز باشم.
اینجاست که میفهمم وقتی حافظ میگه " رضا به داده بده وز جبین گره بگشای " یعنی چی.اینجاست که میفهمم وقتی میگن توکل کن یعنی چی.
" گاهی گمان نمی کنی و می شود،گاهی نمی شود که نمی شود،گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است،گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود،گاهی گدای گدایی و بخت نیست،گاهی تمام شهر گدای تو می شود "
خدایا دلم تنگ شده....برای لحظه اجابت دعا،دلم تنگ شده برای وقتی که میفهمم حکمت همه نشدن ها چی بود.خدایا این نشدن ها من رو از همه چیز به هیچ رسوند، خدایا الان هیچ ندارم جز امید به تو.
* به علت تذکر دبیران محترم برای دوری از مبهم نویسی!شفاف سازی میکنیم:منظور فقدان برخی لوازم بود
Design By : nightSelect.com |